گر آه کنم زبان بسوزد
گر آه کنم زبان بسوزد شاعر : عطار بگذر ز زبان جهان بسوزد گر آه کنم زبان بسوزد مي‌ترسم از آن که جان بسوزد زين...
شنبه، 6 فروردين 1390
پير ما وقت سحر بيدار شد
پير ما وقت سحر بيدار شد شاعر : عطار از در مسجد بر خمار شد پير ما وقت سحر بيدار شد در ميان حلقه‌ي زنار شد از...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که در راه حقيقت از حقيقت بي‌نشان شد
هر که در راه حقيقت از حقيقت بي‌نشان شد شاعر : عطار مقتداي عالم آمد پيشواي انس و جان شد هر که در راه حقيقت از حقيقت...
شنبه، 6 فروردين 1390
چه دانستم که اين درياي بي پايان چنين باشد
چه دانستم که اين درياي بي پايان چنين باشد شاعر : عطار بخارش آسمان گردد کف دريا زمين باشد چه دانستم که اين درياي...
شنبه، 6 فروردين 1390
در عشق به سر نخواهم آمد
در عشق به سر نخواهم آمد شاعر : عطار با دامن تر نخواهم آمد در عشق به سر نخواهم آمد با خويش دگر نخواهم آمد بي...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که عزم عشق رويش مي‌کند
هر که عزم عشق رويش مي‌کند شاعر : عطار عشق رويش همچو مويش مي‌کند هر که عزم عشق رويش مي‌کند همچو دزد چار سويش مي‌کند...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن روي به جز قمر که آرايد
آن روي به جز قمر که آرايد شاعر : عطار وان لعل به جز شکر که فرسايد آن روي به جز قمر که آرايد چون روي ز زير پرده...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا که گشت اين خيال‌خانه پديد
تا که گشت اين خيال‌خانه پديد شاعر : عطار هر زمان گشت صد بهانه پديد تا که گشت اين خيال‌خانه پديد قصه‌ي سوزن است...
شنبه، 6 فروردين 1390
از پس پرده‌ي دل دوش بديدم رخ يار
از پس پرده‌ي دل دوش بديدم رخ يار شاعر : عطار شدم از دست و برفت از دل من صبر و قرار از پس پرده‌ي دل دوش بديدم رخ...
شنبه، 6 فروردين 1390
سواد خط تو چون نافع نظر ديدم
سواد خط تو چون نافع نظر ديدم شاعر : عطار روايتي که ازو رفت معتبر ديدم سواد خط تو چون نافع نظر ديدم حروف زلف تو...
شنبه، 6 فروردين 1390
چه سازم که سوي تو راهي ندارم
چه سازم که سوي تو راهي ندارم شاعر : عطار کجايي که جز تو پناهي ندارم چه سازم که سوي تو راهي ندارم که من طاقت برگ...
شنبه، 6 فروردين 1390
خبرت هست که خون شد جگرم
خبرت هست که خون شد جگرم شاعر : عطار وز مي عشق تو چون بي خبرم خبرت هست که خون شد جگرم چون سر زلف تو زير و زبرم...
شنبه، 6 فروردين 1390
بي رخت در جهان نظر چکنم
بي رخت در جهان نظر چکنم شاعر : عطار بي لبت عالمي شکر چکنم بي رخت در جهان نظر چکنم زحمت هندوي بصر چکنم رويت...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا به عشق تو قدم برداشتيم
تا به عشق تو قدم برداشتيم شاعر : عطار عقل را سر چون قلم برداشتيم تا به عشق تو قدم برداشتيم پرده‌ي هستي به دم...
شنبه، 6 فروردين 1390
دردا که درين باديه بسيار دويديم
دردا که درين باديه بسيار دويديم شاعر : عطار در خود برسيديم و بجايي نرسيديم دردا که درين باديه بسيار دويديم بسيار...
شنبه، 6 فروردين 1390
جمله‌ي عالم همي بينم به تو
جمله‌ي عالم همي بينم به تو شاعر : عطار وز تو در عالم نمي‌بينم نشان جمله‌ي عالم همي بينم به تو جان من هم در يقين...
شنبه، 6 فروردين 1390
نيست ره عشق را برگ و نوا ساختن
نيست ره عشق را برگ و نوا ساختن شاعر : عطار خرقه‌ي پيروز را دام ريا ساختن نيست ره عشق را برگ و نوا ساختن از پي...
شنبه، 6 فروردين 1390
با تو سري در ميان خواهد بدن
با تو سري در ميان خواهد بدن شاعر : عطار کان وراي جسم و جان خواهد بدن با تو سري در ميان خواهد بدن از دو عالم بي...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي روي تو آفتاب کونين
اي روي تو آفتاب کونين شاعر : عطار ابروي تو طاق قاب قوسين اي روي تو آفتاب کونين نقدي روشن چو چشم تو عين بر...
شنبه، 6 فروردين 1390
مي‌روم بر خاک دل پر خون ز تو
مي‌روم بر خاک دل پر خون ز تو شاعر : عطار زاد راهم درد روزافزون ز تو مي‌روم بر خاک دل پر خون ز تو کز همه کس فارغم...
شنبه، 6 فروردين 1390